جدول جو
جدول جو

معنی گشاده زلف - جستجوی لغت در جدول جو

گشاده زلف
(گُ دَ / دِ زُ)
آنکه مویهای وی گشاده بود و بافته نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گشاده زلف
آنکه موهای سرش گشاده بود و بافته نباشد
تصویری از گشاده زلف
تصویر گشاده زلف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ دَ / دِ زَ نَ)
گشاده عنان. عنان رهاکرده. آزادعنان:
گشاده زنخ کردش و تیزتک
بدیدش که دارد دل و زور و رگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ دِ)
دلباز. مبسوط:
که پیروز رفتی و بازآمدی
گشاده دل و بی نیاز آمدی.
فردوسی.
، خوشحال و بافرح. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) :
سپه یکسره پیش سام آمدند
گشاده دل و شادکام آمدند.
فردوسی.
پذیره شدش رستم زال سام
سپاهی گشاده دل و شادکام.
فردوسی.
بفرمود تا پیش او آورند
گشاده دل و تازه رو آورند.
فردوسی.
به آئین همه پیش باز آمدند
گشاده دل و بی نیاز آمدند.
فردوسی.
، جوانمرد. دارای بخشش. (از ناظم الاطباء). کریم. بخشنده، دارای سعۀ صدر:
بزرگان ایران گشاده دلند
تو گویی که آهن همی بگسلند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ کَ)
بذال. بخشنده. باسخاوت. کریم:
صفتش مهتر گشاده کف است
لقبش خواجۀ بزرگ عطاست.
فرخی.
مفضلا مقبلا گشاده دلا
منعما مکرما گشاده کفا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشاده زلفی
تصویر گشاده زلفی
حالت و کیفیت گشاده زلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده زنخ
تصویر گشاده زنخ
آنکه زمامش را رها کرده باشند مطلق العنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده دلی
تصویر گشاده دلی
سعه صدر، بشاشت شادمانی، جوانمردی سخاوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده کف
تصویر گشاده کف
گشاده دست بخشنده بخشنده سخی کریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده دل
تصویر گشاده دل
دارای سعه صدر، بشاش شادمان، جوانمرد سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده دل
تصویر گشاده دل
((~. دِ))
بشاش، جوانمرد
فرهنگ فارسی معین